رمانهایی هستند که سطر اولشان شُهره عام و خاص است. در تاریخ ادبیات داستانی ایران، رمان «بوف کور» صادق هدایت یکی از این رمانهاست و شاید بشود گفت معروفترینشان. در ادامه با مجله بنوبوک همراه باشید تا به نقد کتاب بوف کور بپردازیم.
«در زندگی زخمهایی هست که مثل خوره روح را آهسته در انزوا میخورد و میتراشد». کمتر کتابخوان ایرانی و مخصوصاً کتابخوانِ علاقمند به ادبیات پیدا میشود که این جمله را جلوش بگذاری و تشخیص ندهد از کیست و مال کجاست. این جملۀ اول رمان «بوف کور» بر تارک ادبیات داستانی ایران میدرخشد و انگار که نوری میتاباند بر زخم و جراحت تاریخی انسان ایرانی و همچنین بر زخم و جراحت انسانهایی در تمامی جهان که با مسائلی چون عشق و مرگ و ناکامی و تحقیر و وصل و فراق و ترس و اضطراب و وحشت و تهدید و تنهایی درگیرند.
رمان «بوف کور» و انواع تفسیرها
رمان «بوف کور» دستمایۀ برداشتها و تفسیرهای مختلفی قرار گرفته است و انواع و اقسام نقد و تفسیر و تحلیل را بر آن نوشتهاند و این اقبالیست که به کمتر رمان ایرانی رو کرده است.
کتاب «بوف کور» را برخی سیاسی – اجتماعی تفسیر کردهاند، بعضی تحلیلهای اسطورهمحور و نمادینِ یونگی بر آن نوشتهاند، بعضی آن را اثری فرویدی دیدهاند و بعضی هم با گوشۀ چشمی به چند رویکرد و تلفیق این رویکردها دست به تحلیل و تفسیر این رمان زدهاند.
رمان «بوف کور» دنیاییست وسیع که از درهای مختلفی میتوان به آن وارد شد. هم میتوان اسطورههای ازلی را در آن یافت، هم ناخودآگاه و عقدههای مدّ نظر فروید را و هم تصویری از جامعه و تاریخ و فرهنگ ایران را و هم چه بسا چیزهای دیگری که براساس اینکه از چه دری وارد «بوف کور» شویم خود را به ما مینمایانند.
رمان «بوف کور» در جهان و در سینما
صادق هدایت در رمان «بوف کور»، از خلال روایت داستان مردی که میتوان او را نمودی از انسان تاریخی ایرانی و مسائل و تناقضهای این انسان در نظر گرفت، از مسائل عامتر انسان شرقی و فراتر از آن انسان در هرکجای این کره خاکی سخن میگوید و از همینروست که «بوف کور» توانسته است از مرزهای ایران فراتر برود و توجه مخاطبان جهانی را هم به خود جلب کند.
کتاب «بوف کور» را شاید بتوان جهانیترین اثر ادبیات معاصر ایران بهشمار آورد. کمتر ادیب معاصر ایرانی را میتوان سراغ کرد که بهاندازه صادق هدایت و مخصوصاً رمان «بوف کور» او در جهان شناختهشده باشد و تحسین ادیبانی در بیرون مرزهای ایران را برانگیخته باشد.
آندره برتون، آلبرتو موراویا و هنری میلر از جمله ادیبان مشهور و برجستهای هستند که رمان «بوف کور» را خوانده و آن را ستودهاند. چنانکه برتون، از این رمان بهعنوان یکی از بیست کتابی نام برده که به اعتقاد او شاهکارهای قرن بیستم میلادیاند.
کتاب «بوف کور» همچنین در خارج از ایران دستمایۀ اقتباس سینمایی قرار گرفته و رائول روئیز، فیلمساز شیلیایی، در سال 1987 فیلمی براساس آن ساخته است.
در ایران نیز کیومرث درمبخش در سال 1355 فیلم «بوف کور» را براساس همین رمان ساخت. همچنین بزرگمهر رفیعا در امریکا فیلمی براساس رمان «بوف کور» ساخت. این فیلم در سال 1973 در امریکا ساخته شد و درواقع موضوع پایاننامۀ رفیعا بود.
یکی از منابع الهام داریوش مهرجویی در فیلم معروف و محبوب «هامون» هم کتاب «بوف کور» هدایت است.
خلاصهای از رمان «بوف کور»
رمان «بوف کور» نقل تجربهای وهمانگیز و دردناک و کابوسوار از زبان مردیست که خودش این تجربه را، گویی میان خواب و واقعیت، از سر گذرانده است. او انگار که با سایهاش حرف میزند و قصد دارد خود را به سایهاش معرفی کند. او برای سایهاش مینویسد و هرچه را که مینویسد، سایهاش انگار که میبلعد.
روایت رمان «بوف کور»، روایتی خطی نیست و وقایع آن در دو زمان از زندگی راوی رخ میدهد و بین این دو زمان البته قرابتهایی مبتنی بر قرینهسازی و مسخ و استحاله هست.
راوی رمان «بوف کور» در نزدیک ری زندگی میکند و کارش این است که روی قلمدان نقاشی کند و نقاشیهای او همواره یک موضوع دارد. آنچه او همیشه روی قلمدان نقاشی میکند منظرهایست که یکروز از سوراخِ هواخورِ رَفِ خانۀ خود دیده است؛ منظرهای که زاده خیالات و اوهام راوی مینماید نه برآمده از واقعیت (اگر چه خیالات و اوهام راوی را میتوان برآمده از واقعیت زندگی او و نیز برآمده از روح تاریخی دانست که او خود جزوی از آن است).
آنسوی سوراخ هواخورِ رف، نهر آبی است و زنی سیاهپوش و پیرمردی که هرکدام در یک سمت نهر قرار دارند و زن، که در طول رمان از او با صفت «زن اثیری» یاد میشود، ایستاده است و شاخهای گل نیلوفر به پیرمرد، که به جوکیان هند میماند و در سایۀ سروی نشسته است، تعارف میکند.
زن اثیری با چشمهایش راوی را به تسخیر خود درمیآورد. راوی یک روز این زن را پشت در خانۀ خود میبیند. او را به داخل خانه میبرد. زن میرود و روی تختخواب راوی دراز میکشد. راوی پیالهای شراب کهنه به او میخوراند و کمی بعد درمییابد که زن، مُرده است.
راوی میکوشد با نقاشی چشمهای زن، این چشمها را که اینهمه مفتونشان شده برای خودش جاوادنه کند. بعد زن را قطعهقطعه میکند و تکههای جسدش را در چمدان میگذارد و میبرد که دفنش کند. راننده کالسکهای که راوی نعش زن اثیری را با آن حمل میکند، شبیه همان پیرمرد منظرهای است که از پشت سوراخ هواخور رف به چشم راوی آمده است. مجموع این تصاویر و رویدادها ذهن راوی را به خود مشغول میکند و او را هرچهبیشتر در عالمی غریب و وهمناک غرق میکند.
پاره دوم رمان تصویری از زندگی گذشتۀ راوی است، از کودکی و ماجرای مادرش و به دنیا آمدن مشکوکش و ازدواجش با زنی که راوی، «لکاته» مینامدش و در نقطۀ مقابل «زن اثیری» است که راوی در بخش اول رمان «بوف کور» با او ملاقات کرده است.
در پاره دوم رمان «بوف کور» همچنین پیرمردی دستفروش که راوی او را «پیرمرد خنزرپنزی» مینامد ظاهر میشود که باز شبیه همان پیرمرد کالسکهچی و پیرمرد نشسته در زیر درخت سرو در پاره اول رمان است.
زن راوی، حاضر به نزدیکی با او نیست و با مردان دیگری همبستر میشود. دست آخر راوی، با یک گزلیک دستهاستخوانی به زنش نزدیک میشود و لکاته او را به خود میپذیرد و راوی، لکاته را میکُشد و خود را در هیئت پیرمرد خنزرپنزری مییابد.
در پایان رمان، راوی را میبینیم که به زمان حال برگشته است. پیرمرد خنزرپنزری در مِه ناپدید میشود و راوی، خونین افتاده است و وزنِ مُردهای را روی بدن خود احساس میکند.
رمان «بوف کور» و تاریخ
میگویند یک اثر ادبی یا هنری وقتی جهانی میشود که ابتدا با ریشههای تاریخی و فرهنگی خود پیوندی عمیق داشته باشد و از دل تاریخ و فرهنگ خود بیرون آمده باشد. رمان «بوف کور» دقیقاً مصداق چنین اثری است.
به بیان دقیقتر میتوان گفت که هدایت، ضمن شناختی که از ادبیات جهانیِ پیشروِ زمانۀ خود داشت و نیز شناختش از سینمای اکسپرسیونیستی آلمان، تاریخ و فرهنگ ایران را نیز بهخوبی جذب و درک کرده بود.
رمان «بوف کور» ماحصل تلاقی شناخت هدایت از ادبیات و هنر مدن غرب و حساسیت انتقادی او به مسائل اجتماعی، فرهنگی و تاریخی سرزمین خود و موقعیت انسان ایرانیِ قرار گرفته در معرض تجدد و نو شدن و نیز حساسیت فلسفی او نسبت به موقعیت کلی انسان در هستی است. همین ترکیب است که باعث میشود «بوف کور» نه فقط مخاطبان ایرانی، بلکه مخاطبان جهانی ادبیات را نیز به خود جلب کند.
راوی «بوف کور» مردیست که گویی تاریخی پر از مرگ و ناکامی و خون و کُشتار و عقده و تحقیر و زنانِ مثلهشده را در درون خود و در ناخودآگاهش حمل میکند.
رمان «بوف کور» روایت وزنِ سنگین تاریخ و فجایع تاریخی بر پیکرِ اکنون است. راوی «بوف کور» عشق میجوید اما مرگ به کف میآورَد و این مرگ را البته به دست خودش رقم میزند، چرا که اوست که مانند پادشاهِ قصههای «هزار و یک شب» زنها را به خلوت خود میبرد و به قتل میرساند تا انتقام خیانت یک زن را از همۀ زنها بگیرد.
هدایت در رمان «بوف کور» تاریخی مردسالار را که زن در آن تحقیر و سرکوب شده است به تصویر درمیآورد؛ تاریخی که عشق در آن ممکن نیست و عشقورزی به جنایت میانجامد. هدایت این تاریخ مردانه و خشن را در «بوف کور» نقد میکند.
رمان «بوف کور» در سالهای ابتدایی تجدد و مدرنسازی ایران نوشته شده است. هدایت اما در این رمان، انگار که نگاه به بنیانهایی دارد که، بهرغم مدرنسازی ظاهری جامعۀ ایران، همچنان به همان اشکال قدیمی ماندهاند و با تحمیل وزن خود بر فرهنگ و ساختارهای مسلط بر جامعه، باعث میشوند که فرآیند مدرنشدن بهصورتی معیوب و ناقص اتفاق بیفتد و ساختارهای آمرانۀ پیشامدرن همچنان وزن خود را بر تاریخی که میکوشد خود را از قیود استبدادیِ گذشت برهاند تحمیل کنند.
راوی رمان «بوف کور» گویی با مرگ زندگی میکند و با خاطره و حافظۀ تاریخی که از مرگ و خشونت انباشته است. او این تاریخ را انگار در لحظهای که با تنِ مُرده زن اثیری روبهرو میشود در وجود خود احساس میکند و همۀ کلمات و افکاری را که بهنوعی وابسته به این تاریخ کهن و بیانگر آناند میبیند.
بیدلیل نیست که راوی «بوف کور» در جایی از این رمان میگوید: «به نظرم آمد که تا دنیا دنیاست تا من بودهام یک مرده – یک مرده سرد و بیحسوحرکت در اطاق تاریک با من بوده است.
درین لحظه افکارم منجمد شده بود، یک زندگی منحصربهفرد عجیب در من تولید شد، چون زندگیم مربوط به همۀ هستیهایی میشد که دور من بودند، به همۀ سایههایی که در اطرافم میلرزیدند و وابستگی عمیق و جداییناپذیر با دنیا و حرکت موجودات و طبیعت داشتم و بوسیلۀ رشتههای نامرئی جریان اضطرابی بین من و همۀ عناصر طبیعت برقرار شده بود – هیچگونه فکر و خیالی به نظرم غیرطبیعی نمیآمد – من قادر بودم بهآسانی به رموز نقاشیهای قدیمی، به اسرار کتابهای مشکل فلسفه، به حماقت ازلی اشکال و انواع پی ببرم زیرا درین لحظه من در گردش زمین و افلاک، در نشو و نمای رستنیها و جنبش جانوران شرکت داشتم. گذشته و آینده، دور و نزدیک با زندگی احساساتی من شریک و توأم شده بود».
هدایت در رمان «بوف کور» وضعیت تراژیکی را بیان میکند که انسان ایرانی در مواجهه با تجدد تجربه میکند؛ وضعیتی که حاصل یک تناقض است از یکسو مظاهر تجدد ظهور کرده است و از سوی دیگر همان ساختها و تلقیهای قدیمی و پیشامدرن بر جامعه حاکم است.
رضا براهنی در بخشی از کتاب «بحران رهبری نقد ادبی و رساله حافظ» این تناقض تاریخی و فرهنگی و نوع تأثیر آن بر رمان «بوف کور» را اینگونه توضیح میدهد:
«بخشی از این تناقضها، و یا کل آن، مربوط به عصر خود هدایت است. هدایت این کل را درونی کرده است. درونیکردنش هم بهنظر من درونیکردنی فوقالعاده واقعگرایانه بود، گرچه به واقعیت زن دسترسی پیدا نکرده است، ولی با دسترسی پیدا نکردن به واقعیت زن، واقعیت زمانۀ عصر رضاخان را تبدیل به سیستم خاص مکانیسمهای ادبی خودش کرده است. زن را به دو صورت دیده است: یا خیلی آسمانی و اثیری است، یا یک لکاته است. هدایت با مکانیسم درونی این قضیه سر و کار دارد.»
براهنی آنگاه قرائت سیاسی – جامعهشناختی و تاریخی خود را از رمان «بوف کور» و بحث خود را درباب تبدیل مکانیسمهای تاریخی به مکانیسمهای ادبی در این رمان، با نظریۀ یونگ پیوند میزند و اینگونه نشان میدهد که «بوف کور» در عین تعلق به ساختارهای تاریخی و اجتماعی – سیاسی عصر خود و نیز گذشتۀ تاریخی و فرهنگی این سرزمین، چقدر با ساختارهای عام جهانی پیوند دارد. براهنی در این باره میگوید:
«هرکسی بهقول یونگ در وجود خود “جان زنانهای” دارد: “آنیما”؛ و “جان مردانهای”: “آنیموس”. “جان مردانه” عصر بوف کور – رضاخان – پیرمرد خنزرپنزری، همان مردهای بوف کور هستند، جان زنانه شقه شده است، به دو بخش تقسیم شده است: زن اثیری و لکاته. اولی فرشتۀ رحمت است، دومی ملک عذاب و شکنجه. جان مردانه هم شقه شده است: به “من” رمان، و پیرمردهای خنزرپنزری، اولی روحی آزادیخواه، دومی روحی سرکوبگر. هدایت نمودهای وهمی این دو جان را از عصر خود گرفته، ولی بطون اصلی آنها را از کل بشر به ارث برده است. وقتی که نمودها فقط وهمی هستند، ما واقعیت را درک نمیکنیم.
در شکل اول زن بهصورت اثیری مطرح بوده، یعنی پشت حجاب بوده، محجوب بوده است؛ و در شکل دوم، بهمحض این که از حجاب بیرون آمد، در دید مردم، تبدیل به لکاته میشد. موجود آسمانی را رجالهها دستبهدست میدادند. هدایت این تصور را درونی کرده است، بخشی از وجود راوی خود کرده است. ببینید که این چقدر از اعماق تاریخ سرچشمه میگیرد. به دلیل اینکه با آن تاریخی که اتفاق افتاده، در توازی با آن تاریخ، مکانیسمهایی بهوجود آورده که بیانکننده تقریباً عین آن تاریخ است و شاید کنه واقعیت آن تاریخ است. از این نظر بوف کور یک شاهکار است.»
رمان «بوف کور» را میتوانید با رجوع به لینک زیر بهصورت آنلاین از سایت بنوبوک خریداری کنید:
https://www.bennubook.com/book/20558
دیدگاهتان را بنویسید