نوامبر 21, 2024
بیوگرافی بهرام بیضایی

بیوگرافی بهرام بیضایی و معرفی آثار

بهرام بیضایی تجسمِ تازگی و قدمت است. تازه است، چون قدیم را با نگاه نو می‌بیند و گذشته را برای درک دقیق‌تر و روشن‌تر روزگار و انسان معاصر می‌کاود و تاریخ را زمینه‌ای برای طرح مسائل امروز و بیان دغدغه‌های خود قرار می‌دهد. قدیمی است چون آثارش متکی به میراث ادبی و نمایشی کهن‌اند، البته بی‌آنکه خود کهنه بنمایند.

بیضایی هنرمندی‌ست حساس به مسائل اجتماعی زمانه‌اش و به‌ویژه مسائل اجتماعی زنان. او در آثار زن‌محورش زنانی تنها و گرفتار در جامعه‌ای مردسالار را تصویر می‌کند که مجبورند به انواع ترفندها و تدبیرها، یک‌تنه با دشواری‌ها و شرارت‌ها و خطرات و تهمت‌ها و بدگویی‌ها و باورهای غلطی که احاطه و تهدیدشان می‌کند بجنگند. با مجله بنوبوک همراه ما باشید.

بیضایی هم در تئاتر و هم در سینمای ایران و هم در عرصۀ پژوهش‌های تئاتری چهره‌ای شاخص است. او اولین کسی‌ست که تحقیقی جدی درباره نمایش در ایران انجام داده و منتشر کرده است.

شناخت بیضایی از سنت‌های گوناگون نمایش ایرانی، مثل تعزیه و نقالی و خیمه‌شب‌بازی و سیاه‌بازی، بر ساختار بدیع نمایشنامه‌ها و اجراهای تئاتری‌اش اثری ژرف گذاشته و راه‌هایی نو را به روی تئاتر معاصر و مدرن ایران گشوده است.

بیضایی همچنین زبانی خاص در نمایشنامه‌هایش دارد؛ زبانی آرکائیک که واجد آهنگ و طنین نظم و نثر کهن فارسی است.

بیضایی نمایشنامه‌نویس و فیلمنامه‌نویسی پُرکار است، اگرچه مجال این را نیافته که همۀ آنچه را که نوشته به فیلم تبدیل کند یا به صحنه ببرد. در ادامه مروری کرده‌ایم بر زندگی و بعضی آثار او:

تولد و کودکی و شعر و قصه  

بهرام بیضایی در سال 1317 در تهران متولد شد. پدرش شاعر بود و متخلص به «ذکایی» و عموی بزرگش، ادیب بیضایی، نیز از شاعرانِ به‌نامِ آرانِ کاشان. بیضایی در گفت‌وگو با نوشابه امیری در کتاب «بهرام بیضایی؛ جدال با جهل»* می‌گوید که نام خانوادگی بیضایی را پدرش وقتی شناسنامه در ایران اجباری می‌شود از تخلص عموی بزرگش می‌گیرد و به‌عنوان نام خانوادگی انتخاب می‌کند.

پدربزرگ و پدرِ پدربزرگ بیضایی نیز از شاعران آرانِ کاشان بوده‌اند و شعر، گویی در خانواده پدری بیضایی موروثی بوده است. خودش هم شعرهایی سروده اما هیچ‌وقت به‌طور جدی به شعر نپرداخته است.

با توجه به پیشینۀ خانوادگی، گوش بیضایی از کودکی با شعر فارسی آشنا می‌شود. چنانکه خودش در کتاب «جدال با جهل» می‌گوید پدرش خوب شعر می‌خوانده و پسر دوست داشته شعر را از زبان او بشنود.

وقتی اول دبستان است، برای اینکه خانه را روی سرش خراب نکند، پدرش او را با خود به محافل و انجمن‌های ادبی می‌بَرَد. بعداً پدر در خانۀ خودشان هم انجمنی ادبی دایر می‌کند و بهرام، ضمن پذیرایی از دوستان ادیب و شاعر پدر، شعر هم می‌شنود و این‌گونه است که از کودکی با شعر و ادبیات آموخته می‌شود و آهنگ و وزن شعر فارسی، گویی در ناخودآگاهش می‌رود و بعدها تأثیر خود را بر نثر و زبان آثار او نشان می‌دهد. درواقع از کودکی با شنیدن شعر، به‌قول خودش، با «اهمیت کلمه» آشنا می‌شود.

دیگر منبع الهام ادبی‌اش مادربزرگِ مادری‌اش است که برای او و خواهرش قصه می‌گوید؛ قصه‌‌هایی مثل امیرارسلان و… . بیضایی بعدها براساس یکی از همین قصه‌ها، نمایشنامۀ «سلطان مار» را می‌نویسد.

تماشای بازی دیگران‌

کودکی بیضایی در تنهایی و نوعی احساس انزوا سپری می‌شود. به‌گفتۀ خودش در کتاب «جدال با جهل» در سال‌های پیش از دبستان و دوره دبستان، تماشاگر خیلی از بازی‌هاست، بی‌آنکه به بازی‌اش بگیرند. خجالتی‌ست و انزوایش را با ورق‌زدن کتاب‌های پدر می‌گذراند؛ با ورق‌زدن شاهنامه‌ای که تصویر دارد و کتاب‌های تاریخی‌ای که تصویرهای خیالی شخصیت‌های تاریخی در آن‌ها هست.

تنها همبازی کودکی‌اش خواهری‌ست که یک سال از او بزرگتر است و مدرسه‌شان هم با هم یکی‌ست. خواهر از برادر زبر و زرنگ‌تر است و در مدرسه هم هوای برادر کوچترش را دارد. در خانه با هم کفِ حیاط پینگ‌پنگ بازی می‌کنند. راکت‌شان مقوا یا تخته‌سه‌لا است و تورشان کش جوراب‌های به‌هم‌بسته.

تصویرهای روی دیوار

در دوره دبستان، دوستانی می‌یابد که یادش می‌دهند چطور با چسباندن ذره‌بین روی دیواره جعبۀ کفش و نور انداختن با آینه، تصویر را بر دیوار بیندازد. بریده‌فیلم‌هایی را که جُفتی می‌فروشند با این ترفند روی دیوار می‌اندازد و کیف می‌کند. اولین تصویری که به این شیوه تماشا می‌کند، زورو است که پایش لای خط ریل قطار گیر کرده و انگار نگران نزدیک‌شدن قطار است.

نوجوانی، کشف سینما و اولین تجربه‌های نوشتن

در نوجوانی و دوره دبیرستان هم تک‌افتادگی ادامه دارد. فقرِ عده‌ای از هم‌شاگردی‌ها ناراحتش می‌کند و تعصب‌های عده‌ای دیگر فراری‌اش می‌دهد. همچنان خجالتی‌ست. نمی‌تواند خوب حرف بزند و احساساتش را بیان کند. در مدرسه شاگرد زرنگی نیست. ادبیاتش خوب اما ریاضی‌اش ضعیف است. سال اول دبیرستان خط و ورزش و اخلاق را صفر می‌گیرد و رد می‌شود. از رنج و عذاب مدرسه به سینما پناه می‌برد. تاریکی سینما و فیلم‌های روی پرده مفرّی‌ست برای دمی رهایی از رنج‌های بیرون.

مادر و پدرش با سینما رفتن‌اش مخالف‌اند و نمی‌دانند که از مدرسه فرار می‌کند و به سینما می‌رود. برای همین نمی‌تواند از آن‌ها پول سینما بگیرد. چند سال در مدرسه ناهار نمی‌خورد و پول ناهار را خرج سینما می‌کند.

اواخر دوره دبیرستان است که شروع به نوشتن می‌کند و در کلاس فوق برنامۀ درس انشا پژوهشی را می‌خواند که موضوع آن شکسپیر و آثار اوست. در همین دوران یکی، دو نمایشنامه هم می‌نویسد که در آن‌ها، به‌گفتۀ خودش در کتاب «جدال با جهل»، دغدغه‌اش بیشتر «جست‌وجوی زبان و کلمه» است و اجرا و روی صحنه بردن نمایش در آن دوران برایش مقوله‌ای مبهم است. هنوز مانده تا نوشتن کارهای جدی‌ترش و روی صحنه بردن نمایشنامه‌هایی که می‌نویسد.

دانشکده ادبیات، کارمندی و ادامۀ نوشتن

بیضایی در سال 1338 به‌عنوان دانشجوی ادبیات فارسی وارد دانشگاه تهران ‌می‌شود. این رشته را به عشقِ نمایش انتخاب می‌کند. فکر می‌کند در دانشکده ادبیات، نمایشنامه‌نویسی هم درس می‌دهند. وقتی می‌بیند چنین نیست دانشگاه را رها می‌کند.

در همان اواخر دهۀ 30 اولین کار نمایشی جدی خود را که نسخۀ اول «آرش» است می‌نویسد و پُشت‌بندِ آن «اژدهاک» را. «آرش» و «اژدهاک» هر دو نگاهی نو به دو روایت اساطیری دارند و بیضایی در اولی، که به‌گفتۀ خودش تا حدودی واکنشی به منظومۀ «آرش کمانگیر» سیاوش کسرایی‌ست، به اسطوره آرش کمانگیر از منظری متفاوت با منظرِ معمول و قدیمی و کلیشه‌ای نگاه می‌کند و در «اژدهاک» نیز اسطوره ضحاک را از زاویه‌ای نو می‌نگرد.

در همان ایام به همراه داریوش آشوری و جلال آل‌احمد و هوشنگ کاووسی و سیروس طاهباز و همایون کاتوزیان به جلسات هنری هفتگی خانۀ خلیل ملکی می‌رود.

مقالاتش هم درباره تئاتر و سینما از همان سال‌ها در نشریات مختلف چاپ می‌شود.

مدتی در اداره کل ثبت اسناد و املاک دماوند به‌عنوان کارمند استخدام و مشغول به کار می‌شود.

در سال 1339 پژوهش روی نمایش در ایران را آغاز می‌کند و مقالاتش در این حوزه را در سال‌های 1341 و 1342 در دوره سوم «مجلۀ موسیقی»، شماره‌های 62 تا 77،  منتشر می‌کند. این پژوهش حدود پنج سال وقت می‌برد و ماحصل آن کتاب «نمایش در ایران» است که اولین بار در سال 1344 به‌صورت کتاب منتشر می‌شود.

از دهۀ 40 تا اواسط دهۀ 50: تئاتر، سینما، تدریس و کانون نویسندگان

دهۀ 40 خورشیدی، دهۀ شکوفایی و درخشش بیضایی در عرصۀ تئاتر است. نمایش نیز، مانند شعر و ادبیات، در خانواده پدری بیضایی دارای پیشینه‌ای‌ست و مردان خاندان پدری‌اش تعزیه‌گردانی می‌کرده‌اند. تعزیه یکی از موضوعاتی‌ست که بیضایی در پژوهش‌هایش درباره نمایش در ایران به آن می‌پردازد و در آثار نمایشی و سینمایی‌اش هم به انحاء مختلف از آن الهام می‌گیرد.

در سال 1341 بیضایی به اداره هنرهای دراماتیک منتقل و آنجا مشغول به کار می‌شود. در همان سال دو نمایشنامۀ «عروسکها» و «غروب در دیاری غریب» را می‌نویسد و یک سال بعد، در سال 1342، «قصه‌ی ماه پنهان» را. این سه نمایشنامه در کتابی با عنوان «سه نمایشنامه‌ی عروسکی» منتشر می‌شوند. نمایشنامه‌های «غروب در دیاری غریب» و «قصه‌ی ماه پنهان» در سال 1343 به‌کارگردانی عباس جوانمرد در گروه هنر ملی در ایران و در سال 1344 توسط همین گروه در پاریس اجرا می‌شوند.

در سال 1342 جعفر والی نمایشنامه‌ای از او را، با عنوان «مترسکها در شب»، در تلویزیون اجرا می‌کند. این نمایشنامه البته از نمایشنامه‌های مورد پسند خود بیضایی نیست. خودش آن را ضعیف می‌داند و به تجدید چاپ آن هم راغب نیست.

اما در همان سال 1342 بیضایی نمایشنامۀ «پهلوان اکبر می‌میرد» را می‌نویسد. اجرای این نمایشنامه توسط گروه هنر ملی و به‌کارگردانی عباس جوانمرد در سال 1344 شهرت و موفقیتی چشمگیر را برای بیضایی به همراه دارد. در فاصلۀ نوشتن تا اجرای «پهلوان اکبر می‌میرد»، بیضایی نمایشنامۀ «هشتمین سفر سندباد» را هم نوشته است.

در سال 1344 بیضایی نمایشنامه‌ای با عنوان «دنیای مطبوعاتی آقای اسراری» می‌نویسد و در سال 1345 نمایشنامۀ «عروسکها» را برای تلویزیون اجرا می‌کند که این اولین تجربه‌اش در کارگردانی است. البته هنوز کاری را روی صحنۀ زنده اجرا نکرده است و اولین تجربۀ صحنه‌ای‌اش در سال 1346 و با اجرای دو نمایشنامۀ تک‌پرده‌ای «ضیافت» و «میراث» رقم می‌خورد. در همین سال نمایشنامۀ «چهار صندوق» را می‌نویسد و در دفترهای زمانه چاپ می‌کند.

در سال 1347 «کانون نویسندگان ایران» در اعتراض به سانسور و در دفاع از آزادی قلم تشکیل می‌شود. بیضایی یکی از بنیانگذاران این تشکل است و به‌عنوان عضو علی‌البدل هیئت دبیران کانون انتخاب می‌شود و تا سال 1357 در کانون نویسندگان می‌ماند.

در سال 1348 دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران از بیضایی برای تدریس دعوت می‌کند و بیضایی در این دانشکده مشغول تدریس می‌شود. او همچنین در اواخر دهۀ 40 به‌مدت چند سال سرپرستی گروه دوم هنر ملی را به‌عهده می‌گیرد.

اما سال 1349 بیضایی سرانجام به دنیایی وارد می‌شود که در نوجوانی مفرّ او از رنج‌های دنیای واقعی بوده است: دنیای سینما. بیضایی البته پیش‌تر یک‌بار در سال 1341 یک فیلم هشت میلی‌متریِ چهار دقیقه‌ای سیاه‌وسفید ساخته است. این فیلم اما از بین رفته و فقط بعضی دوستان بیضایی آن را دیده‌اند.

فیلم کوتاه «عمو سیبیلو»، که بیضایی آن را برای «کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان» می‌سازد، سرآغاز ورود جدی او به عالَم سینما و فیلمسازی است. بیضایی به‌خواست فیروز شیروانلو یک داستان کودکان هم، به‌ نام «حقیقت و مرد دانا»، برای «کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان» می‌نویسد که در سال 1351 با نقاشی‌های رنگی مرتضی ممیز منتشر می‌شود. این البته تنها تجربۀ بیضایی در زمینۀ داستان کودکان است.

در سال 1350 بیضایی اولین فیلم بلند خود، «رگبار»، را می‌سازد. این فیلم، که با جریان غالب فیلمفارسی بسیار متفاوت است، در گیشه پُرفروش نیست اما در سال 1352 به‌عنوان بهترین فیلم جشنواره فیلم سپاس انتخاب می‌شود. فیلم‌های «سفر»، «غریبه و مه» و «کلاغ» دیگر فیلم‌هایی‌اند که بیضایی بعد از «رگبار»، به‌ترتیب در سال‌های 1351، 1352 و 1355 می‌سازد.

در سال 1352 بیضایی و گروهی از هنرمندان دیگر از سندیکای هنرمندان فیلم ایرانی استعفا می‌کنند و کانون سینماگران پیشرو را تشکیل می‌دهند. در همین سال بیضایی استاد تمام‌وقت نمایش در دانشکده هنرهای زیبا و مدیر دپاراتمان هنرهای نمایشی می‌شود.

در سال 1356 در سومین شب از «شب‌های نویسندگان و شاعران ایران»، معروف به «شب‌های شعر گوته»، سخنرانی می‌کند و در سخنرانی‌اش، که به نام «موقعیت تئاتر و سینما» معروف است، هم سانسور رسمی و دولتی دوران شاه را مورد نقد قرار می‌دهد و هم سانسور اجتماعی را.

از 1357 تاکنون

در سال 1357 بهرام بیضایی ساخت فیلم «چریکه‌ی تارا» را شروع می‌کند. ساخت این فیلم در سال 1358 به اتمام می‌رسد. در همین سال نمایشنامۀ «مرگ یزدگرد» را، که از بهترین آثار اوست، در نشریۀ «کتاب جمعه» منتشر می‌کند و همچنین آن را در تئاتر شهر روی صحنه می‌برد. یک سال بعد، یعنی سال 1359، این نمایشنامه را به‌صورت کتابی مستقل چاپ می‌کند.

در سال 1360 نمایشنامۀ «مرگ یزدگرد» را به فیلم تبدیل می‌کند. این فیلم فقط یک‌بار در سال 1361 در اولین دوره جشنواره بین‌المللی فیلم فجر اکران می‌شود.

چهار سال بعد از «مرگ یزدگرد»، یعنی در سال 1364، فیلم «باشو، غریبه‌ی کوچک» را می‌سازد که از مهمترین فیلم‌های ایرانی بعد از انقلاب با موضوع جنگ و مهاجرت و ارتباطات انسانی است.

در سال 1366 بیضایی فیلم «شاید وقتی دیگر» را می‌سازد. یک سال بعد برای مدتی از ایران خارج می‌شود و به سوئد می‌رود. آنجا دو فیلمنامه به نام‌های «آقای لیر» و «برگی گم‌شده از اوراق هویت یک هموطن آینده» و نیز نمایشنامۀ «جنگنامۀ غلامان» را می‌نویسد و فیلمنامۀ «طومار شیخ شرزین» را هم در سوئد منتشر می‌کند. اقامت در سوئد اما دیری نمی‌پاید و بیضایی به ایران برمی‌گردد.

در سال‌های 1369 و 1370 فیلم «مسافران» را می‌سازد و بعد از آن تا هفت سال امکان ساختن فیلمی را پیدا نمی‌کند. سال 1375 به‌دعوت پارلمان بین‌المللی نویسندگان به استراسبورگ می‌رود و مدتی مقیم آن‌جا می‌شود. یک سال بعد اما، با روی کار آمدن دولت اصلاحات در سال 1376، به ایران برمی‌گردد و در حالی‌ که هجده سال نتوانسته است نمایشی را روی صحنه ببرد، سرانجام موفق به اجرای صحنه‌ایِ همزمان دو نمایش می‌شود: یکی «بانو آئویی» یوکیو میشیما و دیگری «کارنامه‌ی بندار بیدخش» نوشتۀ خودش. پیش از این دو نمایش، آخرین کاری که بر صحنه اجرا کرده «مرگ یزدگرد» بوده است.

در سال 1377 فیلم «گفتگو با باد» را می‌سازد که اپیزودی از فیلم «قصه‌های کیش» است. در سال 1378 شروع به ساخت فیلم «سگ‌کشی» می‌کند که ساخت آن تا سال 1379 طول می‌کشد. «سگ‌کشی» بعد از اکران، پرفروش‌ترین فیلم سال 1380 می‌شود.

در سال 1382 نمایش «شب هزارویکم» را روی صحنه می‌بَرَد و در سال 1384 نمایش «مجلس شبیه در ذکر مصایب استاد نوید ماکان و همسرش مهندس رخشید فرزین» را.

نمایش «افرا، یا روز می‌گذرد»، که بیضایی در سال 1386 آن را روی صحنه می‌برد، آخرین اجرای تئاتری او در ایران است و فیلم «وقتی همه خوابیم» نیز، که در سال‌های 86 و 87 ساخته و سال 87 اکران می‌شود، آخرین ساختۀ سینمایی او تا به امروز.

او حالا نویسنده و کارگردانی‌ست که در مقابل آنچه موفق می‌شود بر صحنه ببرد یا به فیلم تبدیل کند، بسیار کارِ نساخته دارد.

بیضایی در سال 1389 به اروپا و سپس امریکا می‌رود و در آنجا مقیم می‌شود. در امریکا، به‌دعوت بخش ایران‌شناسی دانشکده انسانیات و علوم دانشگاه استنفورد، در این دانشگاه به تدریس و پژوهش می‌پردازد. در سال 1391 کار پژوهشی «هزار افسان کجاست؟» را، که تحقیقی درباره خاستگاه و منشاء کتاب «هزار و یک شب» است، منتشر می‌کند و همچنین در امریکا یک نمایش سایه‌بازی با عنوان «جانا و بلا دور» اجرا می‌کند.

در سال‌های دوری از ایران، نمایش‌های دیگری را هم روی صحنه می‌بَرَد که عبارتند از: «گزارش ارداویراف»، «طرب‌نامه» و «چهارراه». همچنین در سال 1399 فیلمنامه‌ای از او با عنوان «ماهی» در امریکا به چاپ می‌رسد.

در ادامه مروری کرده‌ایم بر تعدادی از کتاب‌های او:

مرگ یزدگرد

نمایشنامۀ «مرگ یزدگرد» را شاهکار بهرام بیضایی و یکی از بهترین آثار او می‌دانند. بیضایی در این نمایشنامه، که عنوان فرعی آن «مجلس شاه‌کشی» است، روایت تاریخ از قتل یزدگرد سوم به دست آسیابانی در مَرو را دستمایه قرار داده و برپایۀ این روایت، داستانی چندوجهی و چندلایه خلق کرده است.

در نمایشنامۀ «مرگ یزدگرد» نه با یک روایت قطعی از مرگ پادشاه ساسانی، که با چند روایت مختلف و متفاوت از این ماجرا مواجهیم. حتا در یکی از این روایت‌ها نقل می‌شود که جسدی که از آنِ پادشاه پنداشته می‌شود در واقع جسد پادشاه نیست بلکه جسد آسیابان است که به دست پادشاه کشته شده.

صحنۀ نمایش «مرگ یزدگرد» داخل آسیایی است که آسیابان و همسر و دخترش در آن به خاطر قتل یزدگرد بازجویی و محاکمه می‌شوند و هر یک روایتهایی گوناگون از مرگ پادشاه به دست می‌دهند.

نمایشنامۀ «مرگ یزدگرد» اثری‌ست که در آن سطح تاریخ به قصد راه یافتن به عمق و ژرفای آن شکافته می‌شود و سلسله‌مراتب قدرت و رابطۀ فرادستان و فرودستان با نگاهی انتقادی مورد تأمل قرار می‌گیرد.

نمایشنامۀ «مرگ یزدگرد» را می‌توانید با رجوع به لینک زیر به‌صورت آنلاین از سایت بنوبوک خریداری کنید:

https://www.bennubook.com/book/144100

نمایش در ایران

کتاب «نمایش در ایران» اولین پژوهش جدی در پیشینۀ نمایش در ایران و فرمهای نمایشی ریشه‌دار در فرهنگ ایرانی است.

بیضایی در کتاب «نمایش در ایران» به فرمهای نمایشی‌ای پرداخته است که ریشه در گذشتۀ ایران دارند. او در این کتاب تغییر و تحول انواع نمایش در ایران را ترسیم کرده و ریشۀ هر یک از آنها و تأثیرشان بر یکدیگر را مورد بررسی قرار داده است.

در این اثر پژوهشی، نمایش در ایران در دو دورة قبل و بعد از اسلام مورد بررسی قرار گرفته است.

نقالی، نمایشهای عروسکی، تعزیه و نمایشهای شادی‌آور انواعی از سنتهای نمایشی در ایران‌اند که در کتاب «نمایش در ایران» در آن‌ها کندوکاو شده است.

کتاب «نمایش در ایران»، که چه بسا هنوز هم یکی از آثار مهم و مرجع پژوهشی در حوزه سنت‌های تئاتری ایران و پیشینۀ نمایش در ایران باشد، از آثار دوره جوانی بیضایی و ماحصل دغدغه‌ای‌ست که تأثیر آن را در نمایشنامه‌های او نیز می‌بینیم.

در نمایش‌های بهرام بیضایی ردّ پای سنتهای نمایشی ایرانی مشهود و پُررنگ است و او با نگاهی نو به سنتهای نمایشی ایران، این سنت‌ها را احیاء کرده است. بنابراین، خواندن کتاب «نمایش در ایران» ضمن آشنا کردن خواننده با پیشینه و تاریخ نمایش در ایران و شکل‌گیری و سیر تحول آن، امکان درک بهتر و عمیق‌تری از آثار نمایشی خود بیضایی را هم فراهم می‌کند.

کتاب «نمایش در ایران» را می‌توانید با رجوع به لینک زیر به‌صورت آنلاین از سایت بنوبوک خریداری کنید:

https://www.bennubook.com/book/142730

سه برخوانی: اژدهاک، آرش، کارنامه‌ی بندار بیدخش

حکایتهای ضحاک و آرش کمانگیر و جمشید و جامِ جم را چه بسا بارها شنیده باشیم، اما روایت‌های بهرام بیضایی در مجموعۀ «سه برخوانی» روایت‌هایی نو و متفاوت از این حکایت‌های ریشه‌دار در اساطیر و افسانه‌های کهن است که خواننده را به تأمل دوباره در اسطوره‌ها و بازخوانی انتقادی شکل‌های کلیشه‌ای و آشنای آنها وامی‌دارد.

کتاب «سه برخوانی» شامل سه متن به نامهای «اژدهاک»، «آرش» و «کارنامه‌ی بُندارِ بیدَخش» است.

بَرخوانی نامی است که بیضایی روی شیوه‌ای از نقل نمایشی داستان گذاشته است که ریشه در سنت نقالی و تعزیه و پرده‌خوانی دارد.

بیضایی در کتاب «سه برخوانی» به بازخوانی انتقادی تاریخ و فرهنگی پرداخته که جلوه تخیلی آن در اسطوره‌ها و افسانه‌ها منعکس شده است. او به یاری تخیل، وجوه ناپیدای تاریخ و اسطوره را کاویده و شخصیتهای اساطیری را همچون آدم‌هایی عادی، با تمام تناقض‌ها و پیچیدگی‌ها و عیب‌ونقص‌ها و رنج‌هایشان، به تصویر کشیده است. این‌گونه است که ضحاک در بَرخوانیِ «اژدهاک» در این کتاب دیگر آن ضحاکِ صرفاً ستمگر و شرور نیست، بلکه شخصیتی‌ست که مخاطب، او را نیز به عنوان فردی رنج‌کشیده و زخم‌خورده درک می‌کند.

همچنین آرش کمانگیر در بَرخوانی «آرش» دیگر آن پهلوان آشنایی که شجاعانه جانِ خود در تیر می‌گذارد نیست، بلکه چوپانی‌ست که هیچ از تیراندازی نمی‌داند اما مجموعه‌ای از شرایط او را ناخواسته به جانب این کار سوق می‌دهد.

کتاب «سه برخوانی» را می‌توانید با رجوع به لینک زیر به‌صورت آنلاین از سایت بنوبوک خریداری کنید:

https://www.bennubook.com/book/475

پهلوان اکبر می‌میرد

نمایشنامۀ «پهلوان اکبر می‌میرد»، اولین نمایشنامۀ بلند بهرام بیضایی، نمایشنامه‌ای دربارة تنهایی، فروپاشی و انحطاط اجتماعی است.

بهرام بیضایی در نمایشنامۀ «پهلوان اکبر می‌میرد» تک‌افتادگی انسانی را به نمایش می‌گذارد که از جنس جامعه و زمانه‌اش نیست.

پهلوان اکبر، قهرمان این نمایشنامه، پهلوانی‌ست قلندر و خسته و دلشکسته که در کودکی گم شده و از خانواده‌اش جدا مانده و در ایل بزرگ شده و در عشق شکست خورده و تنها و نومید و سرگشته و مغموم است. او قرار است با جوانی به نام حیدر کُشتی بگیرد و روز قبل از این کشتی از مادر حیدر می‌شنود که اگر پسرش پهلوان اکبر را در این کشتی ببرد به جاه و مقام و درنتیجه به دختر دلخواهش خواهد رسید.

زن نمی‌داند طرف صحبت او پهلوان اکبر است و پهلوان اکبر زن را دلداری می‌دهد و خیالش را راحت می‌کند که به آرزویش خواهد رسید. زن حین صحبت با پهلوان اکبر به او می‌گوید که پسر بزرگش در کودکی گم شده است. پهلوان اکبر شک می‌کند که شاید این زن مادر اوست.

از سویی پهلوان شبحی را در تعقیب خود می‌بیند و دست آخر، پیش از آنکه به میدان کُشتی برود، خود را دمِ تیغ شبح و به کشتن می‌دهد.

نمایشنامۀ «پهلوان اکبر می‌میرد» را می‌توانید با رجوع به لینک زیر به‌صورت آنلاین از سایت بنوبوک خریداری کنید:

https://www.bennubook.com/book/146332

 روز واقعه

داستان سیر و سلوک و مکاشفه‌ای که با واقعۀ عاشورا پیوند خورده است. بهرام بیضایی در فیلمنامۀ «روز واقعه» واقعۀ عاشورا را زمینۀ روایت داستانی قرار داده که موضوع آن جستجو و کشف حقیقت است و از خلال این داستان همچنین نشان می‌دهد که در تاریخ همواره چه بر سرِ حقیقت آمده است.

شخصیت اصلی فیلمنامۀ «روز واقعه» مردی‌ست به نام شبلی که به‌تازگی اسلام آورده است و موجب اسلام‌ آوردنِ او دختری‌ست به نام راحله که شبلی دل به او داده است.

در روز ازدواج راحله و شبلی، که یک روز پیش از واقعۀ عاشورا است، شبلی آوایی را در سرش می‌شنود. این آوا از آنِ کسی‌ست که کمک می‌خواهد. شبلی از پیِ این آوای کمک‌خواهی، مجلس عروسی را ترک می‌کند و به‌جانب کوفه می‌رود و بخش اصلی فیلمنامۀ «روز واقعه» ماجرای این سفرِ شبلی است و گذرِ او از بیابان و آنچه در طول سفر برای شبلی اتفاق می‌افتد.

شبلی زمانی به کربلا می‌رسد که واقعۀ عاشورا رخ داده است. سفر شبلی برای او در حکم سیر و سلوکی درونی و کشف حقیقتی تازه است. او که پیش از این به عشق راحله اسلام آورده بود بعد از سفر و کشف حقیقتِ واقعۀ عاشورا، این حقیقتِ تازه‌دریافته را حجت مسلمانی خود اعلام می‌کند.

بیضایی خود نتوانست فیلمنامۀ «روز واقعه» را به فیلم تبدیل کند، اما در سال 1373 شهرام اسدی فیلم مشهور «روز واقعه» را بر اساس همین فیلمنامه ساخت.

فیلمنامۀ «روز واقعه» را می‌توانید با رجوع به لینک زیر به‌صورت آنلاین از سایت بنوبوک خریداری کنید:

https://www.bennubook.com/book/151528

دیباچه‌ی نوین شاهنامه

داستانی پر آبِ چشم از خوار شدنِ هنر در زمانه‌ای ناساز. بهرام بیضایی در فیلمنامۀ «دیباچه‌ی نوین شاهنامه» داستان زندگی فردوسی و نگارش «شاهنامه» را روایت کرده است و نیز ماجرای درگیری او با قدرت را به خاطر این کتاب و مصائبی را که فردوسی و خانواده‌اش بابت تألیف «شاهنامه» متحمل شدند.

روایت بهرام بیضایی با مرگ فردوسی و خاکسپاریِ او به دست کسانی که به دیدارش آمده‌اند و خود نمی‌دانند که چه کسی را به خاک می‌سپارند آغاز می‌شود و آن‌گاه به گذشته می‌رود و پاره‌هایی از زندگی فردوسی را به تصویر می‌کشد.

بیضایی در فیلمنامۀ «دیباچه‌ی نوین شاهنامه» فردوسی‌ای را خلق کرده است که خانواده‌اش به خاطر «شاهنامه» نابود می‌شود و خودش تحت تعقیب قرار می‌گیرد.

در این فیلمنامه همچنین به بخشهایی از «شاهنامه» گریز زده شده و فردوسی در حین جمع‌آوری داستانهایی که منبع نگارش «شاهنامه» بوده‌اند تصویر شده است.

در فیلمنامۀ «دیباچه‌ی نوین شاهنامه» از نگاه بیضایی به درون فردوسی و زمانۀ او می‌رویم و از خلال زندگی فردوسی و آنچه بر او و خانواده‌اش می‌گذرد با دوره‌ای آشفته و تاریک از تاریخ ایران مواجه می‌شویم.

فیلمنامۀ «دیباچه‌ی نوین شاهنامه» همچنین، ضمن روایت زندگی فردوسی و چالش او با قدرت، روایتی از کشمکش قلم با نظامهای استبدادی به دست می‌دهد و از تقابلِ ساختن و ویرانی سخن می‌گوید و از رنجِ ساختن در روزگاری ویران.

فیلمنامۀ «دیباچه‌ی نوین شاهنامه» را می‌توانید با رجوع به لینک زیر به‌صورت آنلاین از سایت بنوبوک خریداری کنید:

https://www.bennubook.com/book/460

اشغال

تصویری تلخ از دوره‌ای بحرانی از تاریخ معاصر ایران. بهرام بیضایی در فیلمنامۀ «اشغال» دوران اشغال ایران به دست قوای متفقین در زمان جنگ جهانی دوم را بستر وقایع داستان این فیلمنامه قرار داده است.

بیضایی در کتاب «جدال با جهل» درباره نگاهش به تاریخ می‌گوید: «من هیچ علاقه‌ای به تاریخ ندارم. فقط فکر می‌کنم ریشۀ خیلی از مشکلاتی که ما امروز داریم و معنی خیلی از رفتارهای ما و شکل‌گیری آنها به زمان‌های قدیم‌تر برمی‌گردد که باید شکافت و شناخت، برای آنکه خودمان را بشناسیم و از خیالات بیرون بیاییم و تغییری در آنچه هست بدهیم.»

فیلمنامۀ «اشغال» را نیز چه بسا بتوان نمودی از همین نگاه بیضایی به تاریخ دانست. شخصیت اصلی فیلمنامۀ «اشغال»، مثل بسیاری از آثار بیضائی، یک زن است. «اشغال» داستان زنی‌ست که بازیگر تئاتر است و افرادی ناشناس شوهرش را از محل کار او ربوده‌اند.

زن در جستجوی شوهر گمشده‌اش به جاهای مختلف می‌رود و بیضایی از خلال ترسیم جستجوی او خواننده را در جامعۀ آشفته و بحران‌زدة ایرانِ آن دوره می‌گرداند و گوشه‌ها و زوایای مختلفی از آن را با نگاهی انتقادی به تصویر می‌کشد و به نقد ساختهای برسازنده این جامعه می‌پردازد.

بیضایی در فیلمنامۀ «اشغال»، مانند آثار دیگری که در آنها به سراغ دوره‌ای از تاریخ ایران رفته، تاریخ را عرصه‌ای برای تخیل در نظر گرفته و به این شیوه به زوایای پنهان تاریخ سرک کشیده و تاریخ را نه از دید شخصیتهای تاریخی بلکه از منظر مردم عادی تجسم بخشیده است.

در فیلمنامۀ «اشغال» موقعیت انسانی تنها و سرگشته که در متن روزگاری تباه به دنبال گمشده‌ای می‌گردد ترسیم شده است و بیضایی این سرگشتگی را با طرح معمایی ترسیم می‌کند که خواننده را به دنبال خود می‌کشاند و او را، کنجکاوِ راهیابی به این معما، به تأمل انتقادی در خود و هویت فرهنگی – اجتماعی خود و ساختارهای شکل‌دهنده به این هویت وامی‌دارد.

فیلمنامۀ «اشغال» را می‌توانید با رجوع به لینک زیر به‌صورت آنلاین از سایت بنوبوک خریداری کنید:

https://www.bennubook.com/book/92

ندبه

نمایشنامۀ «ندبه» روایتی زن‌محور از تاریخ مشروطه است. بهرام بیضایی در این نمایشنامه دغدغۀ همیشگی خود دربارة حقوق زنان در جامعۀ مردسالار و نقش زنان در تاریخ و جامعه را در متن تاریخ مشروطه بیان کرده است.

در نمایشنامۀ «ندبه» تاریخ مشروطه در عشرتکده‌ای به صحنه آورده می‌شود. داستان این نمایشنامه دربارة دختری روستایی به نام زینب است که در بحبوحۀ مبارزات مشروطه‌خواهان با حکومت از طرف پدر و نامزدش به عشرتکده فروخته می‌شود و پدرش با پول فروش او گاو، و نامزدش اسب و تفنگ می‌خرد.

نامزد زینب قزاق می‌شود و به سلک حکومتیان سرکوبگرِ مشروطه‌ درمی‌آید. زینب در عشرتکده با آدمهای مختلفی مواجه می‌شود. عشرتکده مکانی‌ست که افرادی از اقشار مختلف و با عقاید گوناگون در آن رفت‌و‌آمد می‌کنند.

نمایشنامۀ «ندبه» را می‌توانید با رجوع به لینک زیر به‌صورت آنلاین از سایت بنوبوک خریداری کنید:

https://www.bennubook.com/book/149676

سیاوش‌خوانی

نمایشی آیینی در دل یک فیلمنامه. بهرام بیضایی در فیلمنامۀ «سیاوش‌خوانی» اسطوه سیاوش و مراسم آیینی کهن سوگواری برای این شخصیت اساطیری را، مراسمی که در روستاها برای فراوانی محصول و باروری زمین برگزار می‌شده، دستمایه قرار داده است.

کتاب «سیاوش‌خوانی» اگرچه نام فیلمنامه را بر پیشانی دارد، اما چنانکه ذیل عنوان آن در کتاب توضیح داده شده است، می‌تواند «در توسِ فردوسی و میدان‌های بزرگ همه‌ی روستاها و پهنه‌ی میان چادرهای همه‌ی ایل‌ها» به‌صورت زنده اجرا شود.

ماجرای فیلمنامۀ «سیاوش‌خوانی» درباره گروهی است که در روستایی نمایش آیینیِ سوگ سیاوش را برگزار می‌کنند. این فیلمنامه، هم شرح حواشیِ اجرای نمایش را دربر‌دارد و هم خود اجرا را. این‌گونه است که در دل داستان این اجرا، داستان سیاوش از نگاه بیضایی نیز روایت می‌شود. بنابراین در «سیاو‌ش‌خوانی» به‌نحوی با شیوة هزارو‌یک‌شبیِ قصه‌در‌قصه مواجهیم و نیز با روایتی نمایشی از اسطوره و آیینی کهن.

فیلمنامۀ «سیاوش‌خوانی» را می‌توانید با رجوع به لینک زیر به‌صورت آنلاین از سایت بنوبوک خریداری کنید:

https://www.bennubook.com/book/470

فتح‌نامه‌ی کلات

نمایشنامه‌ای زن‌محور درباره ایران عصر مغول. بهرام بیضایی در نمایشنامۀ «فتح‌نامه‌ی کلات»، از خلال داستانی با طرح‌وتوطئه‌ای سنجیده و جذاب، روزگاری تلخ و تاریک از تاریخ ایران را به صحنه آورده است؛ روزگاری که ایران در تصرف مغولان بوده است.

داستان نمایشنامۀ «فتح‌نامه‌ی کلات» از این قرار است که در دوران سلطۀ مغولان بر ایران، بین دو سردار مغول به نامهای توی خان و توغای خان، اختلاف می‌افتد. توی خان، توغای را به قصد آشتی به کلات دعوت می‌کند. پشت این دعوت اما توطئه‌ای خوابیده است. مهمان هم اما بیکار ننشسته و او هم با نقشۀ دستگیری و کشتن توی خان دعوت او را اجابت کرده است و دست آخر هم این مهمان است که بر میزبان چیره می‌شود و او را دستگیر می‌کند و با رخت زنانه در شهر می‌گرداند و فرمان گردن‌زدن‌اش را می‌دهد. توی خان خود را می‌رهاند و فرار می‌کند. جلاد و زندانبان او اما از ترس جان به توغای می‌گویند که او را کشته‌اند.

خبر کشته‌شدن توی خان و تصرف کلات به دست توغای به گوش آی بانو، همسر توی خان، می‌رسد. آی بانو که خود اهلِ کلات است به این فکر می‌افتد که با اغوای سرداران توی خان آنها را با خود همراه کند و به کلات لشکر بکشد و آنجا را از توغای بازپس گیرد.

کتاب «فتح‌نامه‌ی کلات» نمایشنامه‌ای‌ست درباره زنی که با ترفند و به‌زیرکی گوشه‌ای از وطنش را از چنگ بیگانه بیرون می‌آورد.

نمایشنامۀ «فتح‌نامه‌ی کلات» را می‌توانید با رجوع به لینک زیر به‌صورت آنلاین از سایت بنوبوک خریداری کنید:

https://www.bennubook.com/book/153133

شب هزار و یکم

نمایشنامه‌ای سه‌پرده‌ای درباره کتاب «هزار و یک شب» و منشاء آن. بهرام بیضایی در نمایشنامۀ «شب هزار و یکم» در سه پرده، که در عین استقلال از یکدیگر به هم مرتبطند، از منظر خود به کتاب «هزار و یک شب» پرداخته است و از سرچشمه و سرگذشت آن و سفر این کتاب به خارج از ایران و بازگشتش به ایران و نیز از نقش تاریخی و اجتماعی زنان در تاریخ سخن گفته است.

بیضایی در کتاب «شب هزار و یکم» به منشاء «هزار و یک شب» نظر دارد که به اعتقاد او اصلِ آن ایرانی و کتابی گمشده به نام «هزار افسان» است و برپایۀ داستان ضحاک و شهرناز و ارنواز شکل گرفته است.

در نمایشنامۀ «شب هزار و یکم» همچنین داستانی درباره ترجمۀ عربی «هزار افسان» روایت می‌شود که ماجرای مترجمی‌ست که این کتاب را به عربی ترجمه می‌کند و نامی دیگر روی آن می‌گذارد که بعدها ترجمۀ فارسی‌اش «هزار و یک شب» می‌شود.

پرده سوم نمایشنامۀ «شب هزار و یکم» ماجرای زنی‌ست که «هزار و یک شب» را خوانده است.

بیضایی در «شب هزار و یکم»، همچون بسیاری از آثارش، از شهامت و جسارت زنان و نقش اجتماعی و تاریخی و فرهنگی آنان در جدال با جهل و خودکامگی سخن گفته است.

نمایشنامۀ «شب هزار و یکم» را می‌توانید با رجوع به لینک زیر به‌صورت آنلاین از سایت بنوبوک خریداری کنید:

https://www.bennubook.com/book/722

هزار افسان کجاست؟

گفتیم که بیضایی در کتاب «شب هزار و یکم» ایرانی‌بودنِ منشاء «هزار و یک شب» را دستمایه قرار داده و «شب هزار و یکم» را براساس همین ایده نوشته است.

در کتاب «هزار افسان کجاست؟» نیز بیضایی از همین موضوعِ ایرانی‌بودن منشاء «هزار و یک شب» سخن گفته است، اما از منظر یک پژوهشگر نه از منظر یک نمایشنامه‌نویس و قصه‌پرداز.

کتاب «هزار افسان کجاست؟» یک اثر پژوهشی‌ست که بیضایی در آن به ریشه‌های «هزار و یک شب» پرداخته است تا اثبات کند که اصل این کتاب ریشۀ ایرانی دارد.

کتاب «هزار افسان کجاست؟» را می‌توانید با رجوع به لینک زیر به‌صورت آنلاین از سایت بنوبوک خریداری کنید:

https://www.bennubook.com/book/146197

عیار تنها

بیضایی از ابتدای ورودش به فیلمسازی در فکر ساختن فیلم «عیار تنها» بود، اما این فیلم تا امروز هنوز ساخته نشده و فقط فیلمنامه‌اش منتشر شده است.

بیضایی فیلمنامۀ «عیار تنها» را در سال 1349 نوشت، یعنی همان سالی که با فیلم «عمو سیبیلو» رسماً و به‌طور جدی و حرفه‌ای وارد عالَم فیلمسازی شد. بعد از «عمو سیبیلو» هم نشد که «عیار تنها» فیلم بشود و بیضایی به جایش فیلم «رگبار» را ساخت.

به‌گفتۀ منوچهر فرید، بهرام بیضایی موقعی که فیلم «غریبه و مه» را می‌ساخته، او را برای نقش اول فیلم «عیار تنها» انتخاب کرده است اما چون می‌خواسته‌اند بهروز وثوقی را برای این نقش به او تحمیل کنند و بیضایی معتقد بوده که وثوقی گزینۀ مناسبی برای این نقش نیست، از ساختن این فیلم منصرف شده است.

داستان فیلمنامۀ «عیار تنها» در دوره حملۀ مغول به ایران اتفاق می‌افتد و درباره عیّاری‌ و دختری و کودکی‌ست که در بحبوحۀ حملۀ مغول راه می‌‌سپرند و شهربه‌شهر می‌روند و مغولان را می‌بینند که مردم را می‌کُشند و آبادی‌ها را ویران می‌کنند.

عیّار و دختر طی ماجرایی در خانۀ پدرِ دختر با هم آشنا شده‌اند. ماجرا این است که پدر دختر، که عیّارنامه‌نویس است، عیّار را زخمی می‌یابد و او را به خانه‌اش می‌برد و مداوایش می‌کند. عیّار به دختر پیرمرد تجاوز می‌کند و گنج پیرمرد را می‌دزدد و سوار بر اسب دختر پا به فرار می‌گذارد. دختر هم به‌ناچار همراهش می‌رود. مغولان از راه می‌رسند و خانۀ پیرمرد را آتش می‌زنند و پیرمرد و نامزد دختر و کس‌وکارش را از دمِ تیغ می‌گذرانند.

عیّار و دختر در راه، در یکی از جاهایی که به‌دست مغولان ویران شده، کودکی را می‌یابند و او را با خود می‌برند. آن‌ها به هرجا می‌رسند مردم را از هجوم مغول و نزدیکی‌شان باخبر می‌کنند و در فکر چاره‌ای هستند. عیّار از مردی به نام صالح مروی می‌گوید و افسوس می‌خورد که کاش او زنده بود، چون معتقد است اگر این مرد زنده بود کار به اینجا نمی‌کشید. کمی بعد اما می‌بینند که صالح زنده است اما آن صالحی نیست که عیار در خیال می‌پنداشته و به او امید بسته بوده. صالح مست و خراب و سرخورده است و امید از همه‌چیز بُریده است.

عیّار و دختر و کودک به راهشان ادامه می‌دهند و دست آخر از پُلی می‌گذرند که می‌پندارند گذر از آن برای همیشه آن‌ها را از شَرّ مغولان نجات داده است. اما حقیقت نه آن است که آن‌ها پنداشته‌اند.

فیلمنامۀ «عیار تنها» را می‌توانید با رجوع به لینک زیر به‌صورت آنلاین از سایت بنوبوک خریداری کنید:

https://www.bennubook.com/book/146173

 

اشتراک‌گذاری

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *